نویسنده : - ساعت 11:57 روز 12 خرداد 1391برچسب:,

بعضی زخمها هست که هر روز صبح ، باید روشونُ باز کنی ، نمک بپاشی !!!

تا یادت نره .. دیگه سراغ بعضی آدما نبــــــــاید رفت


نویسنده : Arash - ساعت 21:59 روز پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

از آدم ها بگذر!

دلت را گنده تر کن!

ناراحت این نباش که چرا جاده رفاقت با تو...

همیشه یک طرفه است...

مهم نیست اگر همیشه یک طرفه ای!

شاد باش که چیزی کم نگذاشته ای

و بدهکار خودت..رفاقتت..و خدایت نیستی!

 


نویسنده : Arash - ساعت 21:25 روز پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

گاهـ ـی حجـ ـم ِ دلــــتنـگی هایـ ـم
آن قــَ ـــ ـدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود …
… دلتنــگـم…
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد…
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید…
دلتنگ ِ خود َم…
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم کـر د ه ام …

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست


نویسنده : Arash - ساعت 21:22 روز پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

 مرد جوانی از سقراط پرسید راز موفقیت چیست؟
سقراط به او گفت: "فردا به كنار نهر آب بیا تا ‌راز موفقیت را به تو بگویم. صبح فردا مرد جوان مشتاقانه به كنار رود رفت.
سقراط از او خواست كه دنبالش به راه بیفتد. جوان با او به راه افتاد. به لبه رود رسیدند و ‌به آب زدند و آنقدر پیش رفتند تا آب به زیر چانه آنها رسید. ‌ناگهان سقراط مرد جوان را گرفت و زیر آب فرو برد.
جوان نومیدانه تلاش كرد خود را رها كند، امّا سقراط آنقدر ‌قوی بود كه او را نگه دارد. مرد جوان آنقدر زیر آب ماند كه رنگش به كبودی گرایید و بالاخره توانست خود را ‌خلاصی بخشد.
‌همین كه به روی آب آمد، اولین كاری كه كرد آن بود كه نفسی بس عمیق كشید و هوا را به اعماق ریه‌اش فرو فرستاد. سقراط از او پرسید "زیر آب چه چیز را بیش از همه مشتاق بودی؟" گفت، "هوا." ‌
سقراط گفت: "هر زمان كه به همین میزان كه اشتیاق هوا را داشتی موفقیت را مشتاق بودی، ‌تلاش خواهی كرد كه آن را به دست بیاوری؛ موفقیت راز دیگری ندارد.

 


نویسنده : Arash - ساعت 21:9 روز پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,
 
*خواستـــــــــــی دیگر نباشی ...
آفرین چه با اراده !!

لعنتـــــــــــــــــــــــــــ به دبستانی که تو از درسها یش

فقط تصمیم کبری را آموختـــــــــــــــــــــــــــی*

 

 

 

 


نویسنده : Arash - ساعت 11:15 روز پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,

با من بیا ز ماندن و بودن که دم بزنیم

از دوری و جدائیمان حرف ، کم بزنیم

اصلا چرا بخاطر طوفان قلبمان

ما خواب ماه و برکه و جو را به هم بزنیم؟

تا چند عمر با غم دوری به سر بشود؟

قفلی بیا که بر در زندان غم بزنیم

دستی به قاب خاکی دل ها بیا بکشیم

دائم چو موج و صخره سری هم به هم بزنیم

چونان پرنده از قفست پر گشای و آی

تا به آسمان آبی روشن قدم بزنیم

 

 


نویسنده : - ساعت 1:30 روز 11 خرداد 1391برچسب:,

خوابم نمی برد
به همه چیز فکر کرده ام حتی او...

ومیدانم که خواب است
وقبل از خوابیدن به همه چیز فکر کرده است جز من...


نویسنده : Arash - ساعت 22:45 روز سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,

✘ هــَـرگــز بـہ دیگـــران اجـازہ نـــده (!)
ڪہ قــلــَـم خـودخـواهـے دستـــــ بـگیــــرنـد و
دفــتـــَـر سـَـرنـوشتــــــ را ورق زنـنـــد و
خـاطــراتتــــــ را پاڪــ ڪننـد و
در پـایانــَـش بنـویسَنــد قـسمـَتــــــ نبـــود...(!) ✘


نویسنده : Arash - ساعت 22:42 روز سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,

دلمــــ کمـے خدا مـے خواهد
کمـے سکوت
کمـے آخرت
دلمـــــــــ دلــــــــــ بریدن مـے خواهد
کمـے اشک کمـے بهت
کمـے آغوش ِ آسمانـے
دلم رفتن و دل بریدن می خواهد


نویسنده : Arash - ساعت 11:2 روز سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,

بعضی از آدمها پر از مفهوم بودنند
پر از حس های خوبند
پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند، هستند
و چه نیستند، هستند
...
یادشان
خاطرشان
حس های خوبشان
آدمها
بعضی هایشان
سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرحم به هر زخم است